متولد پاییز :)

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۷ حسرت
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ قلم
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۲۶ حساس
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۱۰ اذیت
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۰۹ توکل
پیوندهای روزانه

سلام

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۵۲ ب.ظ

اینجا خاطرات سه سال منه. میخواستم تا بعد کنکور نیام اینجا ولی امشب نتونستم. خیلی آشفته م. اگه همه ی عمر میدوییدم و میگفتم بالاخره به یه جایی میرسم، این چند روز انگار انتهای راهه. انگار پایان راهه. کاش یکم ذهنم رو بازتر میکردم و اینطور به دوماه اینده نگاه نمیکردم ولی نمیتونم. 

نمیدونم اخرش چی قراره بشه. انگار دارم روی طناب راه میرم و تعادل ندارم. هیچوقت انقدر آشفته نبودم تو زندگیم. اگه این سه ماه بگذره آرزوی برگشت که هیچ، حتی دیگه به این روزا فکرم نمیکنم. 

نمیدونم دکمه ی رضایتم کی قراره روشن بشه. کی قراره بگم بسه حالا خوندی و یاد گرفتی و اجازه داری اعتماد به نفس داشته باشی. نمیدونم چرا تا من به این سال و این نقطه رسیدم کنکور زیر و رو شد. کاش میشد این دو ماه بجای اینکه درس بخونم و اضطراب بکشم میرفتم زیر زمین و سال بعد درمیومدم.

.

.

.

.

به دعای هرکسی که این متن رو میخونه احتیاج دارم. نه برای رتبه و عدد و این مزخرفات. برای آرامش. 

۰۲/۰۲/۱۴ موافقین ۳ مخالفین ۰
... مـــیــم ...

نظرات  (۱)

و خدا سر می رسد با تقدیر هایی که زمانی آرزویت بودند .

پاسخ:
خیلی این روزا به (توکل) نیاز دارم :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی