متولد پاییز :)

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۷ حسرت
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ قلم
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۲۶ حساس
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۱۰ اذیت
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۰۹ توکل
پیوندهای روزانه

۱ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

۰۳:۳۸۲۳
آذر

عربی رو بستم و با خودم گفتم نمیٔارم اشکای امشبم توی غربت ریخته بشن و فراموش بشن. باید یه جایی برای خودم ثبت بشه امشب. امشب که همه خستگی از تنم در رفت و جاشو به غصه داد! گفتم بسه میشینم خودم رو سرگرم میکنم اما حتی عربی هم بهم گفت:‌ لن یرجع. گفت: لا تبتعد.

یا آهنگ توی گوشم خوند: هرچه کویت دورتر دل تنگتر مشتاق تر...

تو خودت رو دوست نداری،‌من خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که آدم بجز خودش چی توی دنیا داره؟ اگه همون خودش رو که تنها چیزیه که تو دنیا داره هم دوست نداشته باشه چه بلایی سرش میاد؟ چه بلایی قراره سرت بیاد؟ چه بلاهایی سرت اومده و من اینجا بی خبرم..

امشب آرزو کردم کاش همونطور که بعضی وقتا مثل آتشفشان از دهنم آتیش میزنه بیرون و میشم حال بهم زن ترین آدم دنیا که برای آدمای مقابلش آرزوی مرگ میکنه و نفرت از سر و روش میباره برات آرزوی مرگ کنم. ولی جلوی کسی که سپر انداخته مرگ کاره ای نیست...زندگی کاره ای نیست.. من کاره ای نیستم... 

بهت گفتم هیچ وقت فکر نمیکردم نقطه ضعفم مثل موم تو دستای یه نفر باشه. برای یه لحظه لرزیدم. برای یه لحظه ترسیدم از خودم. از نقطه ضعفم. از آیندم. برای یه لحظه شدیدا احتیاج داشتم یکی یه گوی بذاره جلوم و از توش بهم آینده ام رو نشون بده و ببینم قراره چی به سرم بیاد با این ضعف بزرگی که دارم و تو مشت توئه. ولی من تنهایی دیدم. در سبوی گرم و پرخونی که هرکس دارد اندر پستوی سینه..

... مـــیــم ...