بعد از مدت ها داشتم به موهام روغن میزدم که یکدفعه یاد این خاطره افتادم:
نمیدونم کِی بود. فقط یادمه از بعد از تیرماه بود و قبل از مرداد ماه. یه روز که خیلی خسته شده بودم شماره رو گرفتم و منتظر شدم یه مشاور بیاد پشت خط. شاید خیلی منتظر موندم. چندباری هم قطع کردم و دوباره گرفتم. یادم نمیاد هزینه تلفن چقدر میوفتاد. صدای خانومی که هیچ شناخت و تصوری ازش نداشتم رو شنیدم. با صدای خسته ای سلام کردم. از لحن صدای اون خانوم متوجه شدم با سلام کردنمم خستش کردم. روزهایی رو میگذروندم که همه رو خسته میکردم. حتی خودمو. گفت از خودت بگو. چه شکلی هستی. رفتم جلوی آینه. انگار مدت ها بود خودم رو ندیده بودم و نمیدونستم چه شکلی شدم. از رو آینه شروع کردم به توصیف کردن. مثل بچه مدرسه ای که از روی برگه تقلب داره امتحانش رو پر میکنه. از یه جمله شروع کردم: موهام فره. خودمم نفهمیدم چرا از اینجا شروع کردم. شاید آدما ناخودآگاه از جایی شروع میکنن که بهش علاقه دارن. مثل قسمت کرم دار بیسکوییت یا قسمت شکلاتی کیک. یادمه هیچی به مشاور نگفتم. این اولین مشاوری نبود که باهاش حرف میزدم ولی حرف نمیزدم.
++ این آهنگ خیلی قدیمی رو هر چند وقت یبار گوش میدم. دوتا دلیل داره. اولش اینکه منو یاد بچگیام میندازه و دومش اینکه اسمم توشه :) فکرکنم هر آدمی تو زندگیش یه آهنگی داره که احساس کنه برای خودش خوندن.