متولد پاییز :)

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۷ حسرت
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ قلم
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۲۶ حساس
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۱۰ اذیت
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۰۹ توکل
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

۱۲:۰۲۲۲
مهر

آزمونای امروزم رو دادم و نفس عمیق بعد از امتحان رو هم کشیدم. 

دیروز تولدم بود. اتفاق خاصی نیوفتاد، روز تولدم مجبور شدم بشینم یه گوشه و درس بخونم. یادم نمیاد پارسال تولدم این وبلاگ رو داشتم یا نه، باید برم نگاه کنم. برام خیلی جالبه بدونم پارسال چه حسی نسبت به تولدم داشتم. امسال که چندان برام مهم نبود. تنها چیزی که اذیتم میکنه تبریک تولد اوناییه که صد سال یه بار نه میبینمشون و نه باهاشون صحبت میکنم. نمیدونم چطوری یادشون میمونه بهم تبریک بگن یا اصلا با چه انگیزه ای به من بی اعصاب تبریک میگن😂😂😂

از دیروز ظهر تا امروز به صفحه لب تاب یا گوشی که نگاه میکنم چشمم درد میگیره. دلم میخواد بشینم وبلاگا رو بخونم اما باید صبر کنم تا این پریدن پلکم کامل خوب بشه. 

... مـــیــم ...
۱۲:۰۰۲۰
مهر

یه احساس خیلی عجیب و خاصی هست که نمیدونم اسمش رو چی بذارم. وقتی کلی برای یه امتحان خوندی و کاملا اماده ای، میری سر جلسه امتحان و برگه رو پر میکنی، اون وسط یکی دو تا سوال کوچیک رو هم نصفه جواب میدی یا بلد نیستی و خالی میذاری. 

وقتی از سر میز بلند میشی و برگه رو تحویل میدی انگار یه بار خیلی سنگین رو از رو دوشت برداشتن. خوشحالی از اینکه اون همه تلاشت نتیجه داده. دیگه مضطرب نیستی و حتی به نمره ای که قراره بگیری فکرم نمیکنی چون مهم نیست و از اون مرحله گذشتی. 

پنجشنبه امتحان دارم. خیلی وقته امتحان حضوری ندادم و الان که این رو تایپ میکنم بگم که اصلا اماده نیستم. ولی خب برنامه ریزی کردم امروز و فردا بخونم. من خیلی شب امتحانی ام. دلم اون حسه رو میخواد. فقط دلم میخواد تموم شه و برگه رو تحویل بدم. بعد یه نفس عمیق (از پشت ماسک) بکشم و پله ها رو بدو بدو برم پایین و برم خونه. 

من از درس خوندن بدم نمیاد اما از اینکه گوشی و چیزای دیگه وقتم رو تلف میکنن و باعث میشه درس نخونم و شب امتحان استرس بگیرم بدم میاد. شنیدم نمازم رو که اول وقت بخونم خدا به وقت برکت میده. واقعا نیاز دارم به زمان. بریم ببینیم چی میشه..

... مـــیــم ...
۱۸:۴۳۱۷
مهر

 

عکس دختر با کتاب برای پروفایل؛ عکس های جدید، فانتزی و کارتونی • ستاره

 

امروز سر کلاس فلسفه درباره سختی کشیدن و انسان بودن بحث شد. (یه پرانتز باز کنم و بگم امیدوارم هیچ همکلاسی یا آشنایی اینجا پیداش نشه یا اگرم پیدا شده و داره این جمله رو میخونه و فهمیده من کی هستم دیگه پایین تر نیاد لطفا😂) نمیدونم چرا سردرد گرفتم. توی تابستون بد عادت شدم و الان دیگه نمیتونم تحمل کنم کسی بیشتر از یک ساعت برام سخنرانی کنه. 

تولدم خیلی نزدیکه. باورم نمیشه پارسال همین موقعا این وبلاگو ساختم. 

به احتمال زیاد امسال المپیاد ادبی شرکت کنم. وقتی به این فکر میکنم که من سال نهم روزی چندین ساعت درس میخوندم و تست میزدم و اخرش هم رفتم سر جلسه امتحان نمونه دولتی و فرهنگ و قبول شدم؛ با خودم میگم حتما اگه همونقدر برای المپیاد تلاش کنم بازم میتونم. ولی خب سخته. و این دوباره برام بحث کلاس فلسفه امروز درباره سختی کشیدن رو تداعی میکنه. 

من از درس خوندن بدم نمیاد. اما میترسم تلاش کنم و هیچ اتفاقی نیوفته. اون وقت دیگه به زور میتونم خودمو جمع کنم. 

به هر حال امیدوارم یه روز بیام و توی همین وبلاگ اعلام کنم که قبول شدم.

... مـــیــم ...
۱۳:۲۳۱۴
مهر

باید بنویسم تا هر روز سنگین تر نشم. تو این مدت علاوه بر ننوشتن، به وبلاگای دیگه هم سر نمیزدم. انگار نه حوصله خودمو داشتم نه بقیه رو. زیادی بهانه گیر شدم. فاصله بین خودم و آدما داره اذیتم میکنه. هم فاصله فیزیکی هم غیر فیزیکی. و همه اینا به کنار، از صبح زود بیدار شدن بدم میاد.

چی میشد مدرسه ها همیشه عصری بودن. مثلا از ساعت ۱ تا ۶ یا چمیدونم حتی شب هم بهتر از ۷ صبحه. خیلی برام عجیبه که قبل از کرونا چطور میتونستم هر روز ۱۱ یا ۱۲ بخوابم و ۶ صبح بیدار شم. 

مورد بعدی که این روزا اذیتم میکنه و ازش خوشم نمیاد کتابهای خلاصه ست. فکر کن یه کتابی رو تا انتها بخونی بعد بفهمی خلاصه بوده و مترجم حتی توی مقدمه هم این اشاره رو نکرده که این کتاب نسخه کامل نیست و خلاصه ست. اذیت میشم از این اتفاق. حتی اگه نسخه اصلی خیلی حجیم و خسته کننده باشه ترجیح میدم اصلیشو بخونم تا خلاصه. 

و الان،‌ اینها رو ساعت ۹ صبح نوشتم و فکر کردم پستش کردم اما الان دیدم یادم رفته گزینه اخرو بزنم.!

... مـــیــم ...