متولد پاییز :)

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۷ حسرت
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ قلم
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۲۶ حساس
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۱۰ اذیت
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۰۹ توکل
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

۱۳:۳۷۲۸
دی

 

نمیدونم چرا کلا دستم نمیره چیزی بنویسم. نه برای خودم نه اینجا. یکشنبه این هفته از اون روزایی بود که باید ثبت بشه اما نکشیدم که بیام سمت وبلاگ. برای چی ثبت بشه؟ برای یه گریه که خیلی فکر کردم بهش.

خیلی عجیبه معلم شاهنامه ای که هیچکس بهش توجه نمیکرد و اونم به هیچکس توجه نمیکرد و شاید بی حوصله هم بود، سر کلاس بغض کنه و اشک توی چشماش جمع بشه. بخاطر چی؟ کشتن سیاوش. 

الان کسی بخونه میخنده. برای ادمای دیگه هم که تعریف کردم خندیدن. اما داستان با ادم چیکار میکنه؟ نمیدونم. الانم که بهش فکر میکنم نمیتونم توی ذهنم هضمش کنم. شاید ادم باید خیلی سنگ باشه که با خوندن داستانای شاد نخنده و با داستانای غمگین گریه نکنه. با خودم مدام میگم مگه یه گریه چی بود که انقدر بهش فکر میکنی؟

بیتا این بود: 

 

چو از سروبن دور گشت آفتاب

سر شهریار اندرآمد به خواب

 

چه خوابی که چندین زمان برگذشت

نجنبیند و بیدار هرگز نگشت

 

چو از شاه شد گاه و میدان تهی

مه خورشید بادا مه سرو سهی

 

چپ و راست هر سو بتابم همی

سر و پای گیتی نیابم همی

 

یکی بد کند نیک پیش آیدش

جهان بنده و بخت خویش آیدش

 

یکی جز به نیکی جهان نسپرد

همی از نژندی فرو پژمرد

... مـــیــم ...
۰۱:۰۹۰۷
دی

بعضی وقتا یه دغدغه هایی داریم که خودمونم نمیدونیم برامون دغدغه ست. چند وقت پیش نشستم پیش دوستم و با هم از روزمرگی هامون گفتیم. از اینکه روزی چندساعت توی اینستاگرام تلف میکنیم و چی میخونیم و چی گوش میدیم. وسطش رسیدیم به بحث دانشگاه. اون گفت احتمالا توی دانشگاه قراره اول تا آخر کلاس یه گوشه بشینه و از اینایی باشه که هیچکس ازش خوشش نمیاد. منم گفتم احتمالا تو دانشگاه از همه کوتاه ترم. نمیدونم چرا اینو گفتم. تا حالا به این فکر نکرده بودم که قدم قراره به نسبت دانشجوهای دیگه چطور باشه اما اونروز فهمیدم اینم یکی از نگرانی هامه. همه ما وقتی برای اولین بار قراره وارد یه فضایی باشیم کلی استرس داریم. اولین ورود راهنمایی، اولین ورود به دبیرستان. اما اولین ورود به دانشگاه خیلی متفاوت تر باید باشه. احتمالا استرسش هم بیشتر. حالا وقت برای فکر کردن به دانشگاه زیاده :))

دارم به این فکر میکنم چطور دارم امتحان حضوری میدم. توی این یه سال خیلی به تنبلی عادت کرده بودم. توی بعضی از کتابای پارسالم حتی یه خطم نکشیدم و انقدر نوعه که میتونم بفروشمشون. اما خوشحالم که امتحانات امسال رو جدی گرفتم. شایدم بخاطر شرایط حضوری بودن مجبورم که جدی بگیرم. فعلا مشکلم اینجاست هرچقدر میدوم باز انگار قانون اینه که یکی از سوالای امتحانو یا یادم نیاد یا نتونم جواب بدم. باز مجبورم بگم اون یه سوالم اهمیتی نداره.

دیروز روز خوبی بود. مثل همیشه یکشنبه بود و کلاس شاهنامه. من همیشه آخر میشینم و از آخر میبینم که حدودا ۵ الی ۶ نفر سر کلاس میخوابن. همیشه هم برام سواله که خب اگه قراره سر کلاس بخوابن پس چرا میان. اما دیروز کسی نخوابید شاید چون تعدادمون خیلی کمتر از هفته های دیگه بود. همینم باعث برکت کلاس شد. معلمی که همیشه سرشو مینداخت پایین میومد سرکلاس درسشو سریع میداد و دوباره سرشو مینداخت پایین میرفت بیرون، دیروز برای اولین بار خاطره تعریف کرد اونم از بچگیش. بنظر من خاطره خیلی مهمه مخصوصا اگه یه درونگرا تعریف کنه. ادم معمولا وقتی خاطره تعریف میکنه که احساس راحتی یا صمیمیت داره. خاطره تعریف کردن اون معلم هم بی دلیل نبود، دلیل مهمش این بود که بچه ها برعکس هفته های پیش، به حرف هاش گوش دادن. شاید یه خاطره و یه خندیدن سر کلاس چندان چیز مهمی نباشه و توی این لحظه هیچکدوم از بچه های کلاس دیروز یادشون نباشه اما همین تغییراته که منو خوشحال میکنه. همین نگاه کردن به آدم های اطراف با دقت بیشتر. همین که این معلم برای اولین بار موقع خارج شدن از در کلاس خداحافظی کرد باعث میشه من انرژی بگیرم. آخه اگه انرژیم رو از ادم های دیگه نگیرم از چی بگیرم؟ :) 

 

... مـــیــم ...
۱۱:۴۹۰۱
دی

مى خوانم و یارى مى طلبم بنام خدائى که جامع صفات کمالیّه است و جز او کسى مستحق و سزاوار پرستش نیست چون به او پناه مى برم پناهم مى دهد و چون او را بخوانم بى جوابم نمى گذارد رحمان است چونکه ببسط روزى به ما رحم و عطوفت مى کند، و هرچند مردم از اطاعتش سرپیچى کنند، آنان را از رزق خود بى بهره نمى گذارد رحیم است از آنکه در دین و دنیا و آخرت به ما ترحّم مى نماید و بکیش سهل و آسان بر ما منّت مى نهد، و به جدائى ما از دشمنانش به ما تفضّل مى فرماید به رحمت رحمانیّۀ خود هرگونه نعمتى را شامل تمام موجودات نموده، و به رحمت رحیمیۀ خویش مؤمنان را در دنیا و آخرت مخصوص فرموده است.

شروع طوفانی بود بعد از این همه وقت! فقط خواستم بگم یکی بسم الله الرحمن الرحیم رو اینطوری ترجمه کرده. چهار خط. 

فصل امتحانات شروع شد دوباره :) همیشه برنامه ای که برای دی و خرداد میریزم اینه که بکوب بشینم تمام درسایی که توی طول ترم حتی نگاشونم نکردم رو بخونم. اما درست همین موقعا بهترین فیلم ها و سریال ها و کتاب ها به آدم چشمک میزنه. به سرم میزنه برم بیرون یا با دوستام چندین ساعت صحبت کنم و حتی آشپزی کنم. میترسم سال کنکورم هم همینطوری بگذره. 

آدم بالاخره باید یه روزی تاوان خوابیدن سر کلاسا و درس نخوندناش رو بده. حالا یا دی، یا سرجلسه کنکور. نمیدونم. دلم میخواد اولی رو انتخاب کنم.

 

... مـــیــم ...