متولد پاییز :)

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۷ حسرت
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ قلم
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۲۶ حساس
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۱۰ اذیت
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۰۹ توکل
پیوندهای روزانه

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۰۹:۲۹۳۰
مهر

گفت: 

دوتا راه داره تا موضوع مهمی رو به کسی بفهمونی

راه اول اینه که صبوری کنی؛ باهاش صحبت کنی

با ملایمت تذکر بدی

تا متوجه خطری که تهدیدش میکنه بشه

ولی راه دوم اینه که سنگدل بشی و

خودت کاری کنی که با اون خطر رو به رو بشه

بعد از اینکه سرش رو به سنگ کوبوندی!

تازه باهاش صحبت کنی و بگی قضیه از چه قرار بود.....

.

.

.

++ نمیدونم چرا همه روش دوم رو واسه من انتخاب میکنن !

... مـــیــم ...
۰۰:۲۱۲۹
مهر

گاهی اوقات یه احساسی بهم دست میده که نمیدونم چیه و حتی نمیتونم درست توصیفش کنم

فقط میدونم اینطوریه که ساعت ها خیره میشم به یه نقطه نامشخص

درحالی که حتی به چیزی هم فکرنمیکنم

دقیقا توی همون روزا و همون دورانی این اتفاق برام میوفته که کلی کار دارم و زمان خیلی محدودی برای انجام دادنشون دارم

ادامه ش اینه که خوابم از ۷ ساعت در روز، به ۱۰ ساعت تبدیل میشه درحالی که اصلا خسته نیستم

جالب اینجاست نه ناراحتم نه خسته و نه عصبانی

نمیدونم چه حسی دارم شایدم خنثی خنثی باشم اما فقط میدونم از این سه تا حس بالا نیست

وقتی این حس بهم دست میده دیگه هیچ چیزی برام اهمیت خاصی نداره

کاش میشد یه اسم گذاشت روش

نمیدونم مثلا بی احساسی مطلق!

++ امروز انگار مادرم نگرانم شده بود. مثل اینکه بعد از مدت ها برای دومین بار تو خواب صداش کردم و یه عالمه هذیون گفتم

خوشحالم که حداقل چیز خاصی نگفتم

البته خنده های بلند من بعد از تعریف هاش، نگرانیش رو بیشتر هم کرد

فکر کنم دیگه مطمئن شده دیوونم!

... مـــیــم ...
۰۰:۱۵۲۶
مهر
... مـــیــم ...
۰۱:۵۷۲۵
مهر

 

.

.

تاحالا به خلق یه اثر توجه کردید؟

اینکه چطور انسان از فکرش و توانایی هاش استفاده می کنه تا هنر جدیدی رو خلق کنه.

و اینکه تاحالا دیدید یک نفر (لزوما نه فقط هنرمند) بدون اینکه متوجه باشه اثری رو خلق کنه؟

.

.

اثر هنری تو ساختن دوباره من بود.

انگار دست تو نبود اما از نظرمن توی تغییری که درونم ایجاد شده تو پررنگ ترین نقش رو داشتی.

با اینکه خودت خبر نداری،

ولی اثر هنریتو هرروز همه دارن نگاه میکنن.

گاها بهش میگن نسبت به قبل خسته تر به نظر میرسی

یا شایدم میگن غمگین نیستی اما قبلا شادتر بودی

من غمگین نیستم. مثل همه موجودات روی زمین، عادی زندگیمو میکنم.

شاید قبلا بهتر بودم اما به این معنا نیست که الان خوب نیستم.

فقط الان حس میکنم آروم ترم و

همین برای من کافیه :)

... مـــیــم ...
۰۰:۲۴۲۱
مهر

از این لحظه روز تولدم شروع شده و پیامای تبریک دونه دونه برام ارسال میشن...

... مـــیــم ...
۰۱:۲۹۱۸
مهر

چندروز دیگه تولدمه و از الان آسمون داره تمرین میکنه چطور بباره

هی رعد و برق

... مـــیــم ...
۰۰:۲۲۱۱
مهر

من ایرانم و تو عراقی

بگیر از دلم یه سراغی..

چه فراقی.. چه فراقی..

 

تاحالا پابرهنه راه رفتن توی صحنت رو تجربه نکردم. تابه حال وسط بین الحرمین گیر نکردم. تل زینبیه رو از نزدیک ندیدم. توی حرمت دل سیر گریه نکردم. طعم چای عراقی رو نچشیدم. عروسک نخریدم بیام دیدن دخترت... توی گرما و راه طولانی و شلوغی و هزارتا اتفاق خسته کننده اربعین گیرنکردم تا آخرش بگم همه اینا فدای لبخند آقام حسین.. :) 

اما تو گوگل سرچ کردم و تمام عکسای حرمت رو دیدم

پخش زنده های تلویزیون رو دیدم

توصیف حرمت رو از آشناها شنیدم

گلایه ای ندارم که تا الان نتونستم بیام.. هرچیزی لیاقت میخواد که حتما نداشتم..

ولی آقا جدا از کربلا؛ محتاج یه نگاهتیم... :)

... مـــیــم ...
۲۱:۳۸۰۷
مهر

همیشه دلم میخواست سرم شلوغ باشه. شلوغِ شلوغِ شلوغ!

اونقدر درگیر که نتونم بشینم یجا و ساعت ها فکر و خیال کنم.

به قدری فکر و خیال که تصورات وحشتناکم جزئی از وجود من بشه.

الان دقیقا توی همون نقطم...

و میتونم بعدها از این دوران به عنوان بهترین و آسوده ترین دوران زندگیم یاد کنم :)

شاید از یجا به بعد آدم انقدر وقت تلف میکنه که خسته میشه.

این از اون موقعاست که خستگی کاملا بجا و خوبه و آدم به خودش میاد و 

میگه : دیگه بسه.

آرزو میکنم توی زندگیت یه عالمه از این ( دیگه بسه ) های بجا و مثبت داشته باشی...

... مـــیــم ...