متولد پاییز :)

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۷ حسرت
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ قلم
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۲۶ حساس
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۱۰ اذیت
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۰۹ توکل
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

۰۲:۱۹۱۲
شهریور

امروز داشتم به این فکر میکردم چرا نسل من (حداقل دور و بری های هم سن و سال من) داریم مثل پیرزنا زندگی میکنیم؟

من از پیرزن شدن بدم نمیاد اما نه قبل از موعد!

مدام دارم غر میزنم! از زمین و زمان گله دارم. بعضی وقتا دورم رو نگاه میکنم و میبینم نه واقعا هیچکس نمیتونه بیشتر از چند ساعت تحملم کنه! افکارم بیش از حد سنتیه، دلیل این یه موردو جدی جدی خودمم نمیدونم! این منم. به وفور این موارد و حتی بیشتر از این موارد رو توی اطرافیانم دیدم. از همون سنی که وارد راهنمایی شدم تا الان وسط دبیرستان. فقط یه سری موی سفید کم داریم... چرا باید این اتفاق بیوفته؟

هنوز موفق نشدم تنبلی رو کنار بذارم و ورزش کنم. صبح تا شب یه گوشه نشستم. 

امکان داره چند روز دیگه بریم مسافرت. باید توی قطار امتحان زبان بدم. باید ببینم میتونم امشب تا صبح، کارهای نکردمو تموم کنم؟

هرچند خودم دوست دارم الان فقط اهنگ گوش کنم

... مـــیــم ...
۲۳:۵۸۰۸
شهریور

خواستم بگم به برنامه هفتگیم عمل نکردم. مخصوصا قسمت ورزش

میخوام خودم رو قانع کنم؛ اینطوری که چون نمیدونستم چطور باید ورزش کنم پس سمتش نرفتم

اما دلیل خوبی نیست

کسی اینجا میدونه یه ادم تقریبا بی تحرک از چه ورزشی باید شروع کنه؟ یا کلیپی از یوتیوب دارید که بهم پیشنهاد کنید؟

باشگاهم که اصلا نمیشه رفت با کرونا..

... مـــیــم ...
۰۱:۱۱۰۷
شهریور

یه اهنگ آروم گذاشتم و نشستم پشت لب تاب درحالی که هزارتا کار نیمه تموم دارم و باید حداقل تا فردا عصر تمومشون کنم. وقتی حوصله نباشه، آدم چیکار میتونه بکنه؟ حس میکنم مثل پیرزنا شدم. باید ورزش کنم.

باید دوباره از این هفته برم خیاطی. حداقل باعث میشه مثل افسرده ها گوشه خونه نشینم و فکر و خیال نکنم. انقدر این حال و روزم اذیتم میکنه که کم کم داشت باورم میشد نمیتونم هیچ کاری برای بهتر شدن حال و احوالم بکنم. نشستم یه برنامه هفتگی ثابت ریختم روی کاغذ: خیاطی / سریال / کتاب / قرآن / ورزش / زبان

نمیدونم چقدر میتونم به برنامه ورزشم عمل کنم. قبلا هرروز میرفتم پیاده روی اما الان دیدن ادما اذیتم میکنه. حتی صبح ها که پرنده هم پر نمیزنه انگار حس بدی میگیرم برم پیاده روی. برای همین تا ظهر میخوابم. میشینم به رویاهام فکر میکنم و با در و دیوار حرف میزنم! بعضی وقتا از خودمم میترسم. دلم میخواد به یه نفر بگم اما فکر نمیکنم روانشناسا بتونن کمکم کنن. به سال بعد که فکر میکنم دیوونه میشم. واضحه که دلم نمیخواد کل روزم رو بشینم یه گوشه و تست بزنم. با خودم میگم کاش میشد وام بگیرم و برم یه گوشه دنیا برای خودم مغازه لوازم التحریری باز کنم و هرروز کلی بچه قد و نیم قد بیان از مغازم خرید کنن و روزم رو با حرف زدن باهاشون بگذرونم. اما نمیشه انگار. دنیای رویاها زیادی بزرگ و قشنگه اما دنیای حقیقی اینطور نیست. اخرشم مجبورم بشینم یه گوشه و روزی هزارتا تست بزنم. اما دارم فکر میکنم آیا میرسم قبل از خرداد سال بعد، دیپلم خیاطیم رو بگیرم و خیالم از این بابت حداقل راحت شه؟ خانومه تو خیاطی گفت میرسم. میرسم کتابایی که ردیف کردم جلوی کتابخونه رو بخونم؟ میرسم سریالایی که دانلود کردمو بخونم؟ میرسم یکم زندگی کنم؟ من حتی هنوز نمیدونم چه رشته ای رو دوست دارم بخونم. حتی نمیدونم چه دانشگاهی اولویتمه و چه رتبه ای توی رویاهامه. فکر کنم باید غر زدنو تموم کنم. 

یادم رفت بگم، دارم نابرده رنج احسان خواجه امیری رو گوش میکنم. واقعا چرا بعضی آهنگا تکراری نمیشن؟

... مـــیــم ...
۰۱:۲۲۰۵
شهریور

بعضی وقتا واقعا نمیدونم چرا بیحوصلم و جواب کسی رو نمیدم و مدام غر میزنم. حس میکنم صورتم داغ شده و حتی توان اینو ندارم برم یه آبی به صورتم بزنم. جدیدا اینطور مواقع منتظرم یه نفر از غیب برسه و سرگرمم کنه. فقط حرف بزنه باهام از دغدغه هاش و زندگیش بلکه یکم از این حال و هوای خسته خودم بیام بیرون. ولی خب کی میفهمه توی این کوچه بن بست، توی یکی از اتاقهای طبقه اول یه خونه کاملا معمولی یه نفر نشسته و منتظره تا فقط باهاش حرف بزنن. 

... مـــیــم ...