متولد پاییز :)

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۷ حسرت
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ قلم
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۲۶ حساس
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۱۰ اذیت
پیوندهای روزانه

شکست

شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۴۳ ق.ظ

طلسم چندین و چندروزه شکست! امشب من گریه کردم به خاطر روزهایی که هم دوست دارم برگرده و هم برنگرده. به خاطر روزهایی که خوشحال بودم و خوشحال نبودم. به خاطر حسرت هایی که برای همیشه تو یه کمد کوچیک ته قلبم می مونن، انقدر می مونن تا خاک تمامشون رو می پوشونه اما از بین نمیرن! هیچوقت ازبین نمیرن!

۹۹/۰۸/۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰
... مـــیــم ...

نظرات  (۱)

۲۴ آبان ۹۹ ، ۰۹:۰۳ حامد احمدی

من واقعیت ترکیدن رو بارها و بارها تجربه کردم، ولی نه از جنس گریه، از جنس بغض. مثلا وقتی قرآن می‌خوانم. با وقتی نعمت‌های بی شمار خداوند رو می‌شمرم. وقتی به درستی بیکران قلب انسان نگاه می‌کنم که هر چقدر غصه وجود داشته باشه، قابل رفعه. گاهی زمان. گاهی انجام کاری که هیچ گاه نکردی. گاهی رفتن به سمت سرگرم کردن خود با یار گرفتن یک مطلب. گاهی صحبت با یک دوست خوب. یک بستنی سرد تو هوای سرد. سفر. طبیعت گردی. و از همه موثر تر، صحبت با خدا...

می‌دونم دوست داری گوشه گوشه عوالم انسانی رو تجربه کنی و کردی. که وقتی در جایی می‌خوانی یا می‌شنوی دختری رنجور در کنج خلوت اتاقش دچار بغض و هق هق شده، یعنی چی. و این تبریک داره. من دیدم،بعضی ها راحت گریه می‌کنند و بعضی‌ها خیلی سخت. به تو میگویم، من تجربه گریه استیصال نداشتم، نگران بودم، بسیار گرفته بودم، اما ندارم این تجربه را. و این را می‌دانم که کسی که می‌تواند گریه کند، به سلامت نزدیکتر است. اما نه اینکه هر دم به دیقه بخوای به قسمت‌های تاریک زندگی نگاه کنی و حسرت و دست‌های نرسیده به مقصود و محبوب و های های گریه! صبر کن.

پاسخ:
چقدر این نظرتون آرامبخش بود ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی