متولد پاییز :)

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۷ حسرت
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ قلم
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۲۶ حساس
پیوندهای روزانه

یه ادم خیلی ساکت

دوشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۲۳ ق.ظ

امروز داشتم به این فکر میکردم چه میشد همه ما در یک سلول انفرادی زندگی میکردیم. دیگر کسی به کسی کاری نداشت و کسی اذیت نمیشد. هروقت دلمان میخواست زندگی میکردیم و هروقت احساس خستگی میکردیم بیهوش میشدیم. کارهای مورد علاقه مان را انجام میدادیم بدون انکه ترس از قضاوت شدن داشته باشیم. داد میزدیم بدون انکه کسی سرزنشمان کند! قطعا نتایج بدش بیشتر از نتایج خوبش هستند اما تصورش برایم آرامش بخش است. حداقل می توانیم برای خودمان زندگی کنیم. راستی کدام یک از ما برای خودمان زندگی می کنیم؟ چقدر برای خودمان و تنها و تنها برای حال خودمان زمان صرف میکنیم؟ چقدر از تصمیم های مهم زندگیمان بستگی به حال خودمان داشته است؟... 

احساس میکنم هیچوقت خودم رو خالی نکردم. از ته قلبم احساس نیازدارم که برم یجا و تا میتونم دادبزنم انقدر صدام رو آزاد کنم تا تمام انرژیم تخلیه بشه. تمام غصه هام فراموش بشه. دوبارش رو یادمه. دوبار که احتیاج داشتم فریاد بزنم و برای یبار همه چیز رو توی خودم نریزم اما نتونستم. یعنی نمی شد و فکرم نکنم که هیچوقت بشه. متنفرم از هرچیزی که از من یه آدم ساکت ساخته.. یه آدم خیلی ساکت...

 

۹۹/۰۸/۲۶ موافقین ۵ مخالفین ۰
... مـــیــم ...

نظرات  (۳)

😔💙

در سینه، کویر لوت باقی مانده

دل، لانه ی عنکبوت باقی مانده

من شاعر کوچه‌های غربت هستم!

از من دو سه خط سکوت باقی مانده

پاسخ:
خیلی خیلی زیبا بود :)
۲۶ آبان ۹۹ ، ۱۷:۳۷ جامانده در آفتابگردان های خانه مادربزرگ

آخه زندگی کردن فقط برای خودمون،از یه جایی به بعد کسالت آوره و کافی نیست.هست؟

پاسخ:
آره امکان داره اینطور باشه.. اما خیلی وقته دنیا به سمتی رفته که هیچکس برای خودش زندگی نمیکنه و خودش نیست! اینکه هرلحظه برای دیگران درحال تغییر باشی خسته کننده تره...
۲۷ آبان ۹۹ ، ۱۹:۲۹ حامد احمدی

لبه تیغ!

داری رو لبه تیغ راه میری.

من به عنوان یک مرد وقتی این نوشته را می‌خوانم، خیلی دوست دارم مشت بسته چنین انسانی را باز می‌کنم. که بگویم سخت نگیر. روی نگاه ت رو از انسان ها نگیر. در تعامل باش. اما تکیه ت به خدا باشه. و از این حرف‌ها! که البته بارها و بارها اتفاق افتاده که چنین شده و چنان گفتم و چقدر عالی. اما اینجا می‌خواهم یک نکته بگویم، اینکه،

مبادا مشت نازنین شما خیلی قوی باشد و نشود باز ش کرد. این خوب نیست. این را از من شنیده بگیر. انسان‌ها متاسفانه این زمانه کم حوصله شدند برای ناز کشیدن. 

تحمل ت را بیشتر کن. با تغییر تکیه‌گاه. مثل من. من واقعا هیچ انسانی رو نمی‌بینم. ولی همه رو دوست دارم. یا حداقل دوست دارم که دوست داشته باشم. و از خدا شدیداً تشکر می‌کنم.

پاسخ:
تغییر خیلی سخته وقتی دیگه عادت کردم..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی