پیرهن سفید نارنجی
چهارشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۳۷ ب.ظ
بچه تر که بودم یه روز خاله که از کربلا برگشته بود،
یه پیرهن سفید نارنجی که یه کمربند خوشگل داشت برام سوغات اورد.
خیلی دوستش داشتم و زود به زود میپوشیدمش
و وقتی میپوشیدم، مدام تعریفای بابا رو میشندیدم.
انگار بابام بیشتر اون رو دوست داشت شایدم برای دلخوشیم میگفت.
گذشت و گذشت و من بزرگ شدم. دیگه اون لباس اندازم نشد.
نفهمیدم چه بلایی سرش اومد ولی دیگم ندیدمش.
بابا میگفت چرا دیگه اونو نمیپوشی انگار نمیخواست باور کنه منم بزرگ میشم.
چند روز پیش باقی مونده های کمربند اون لباسم رو پیدا کردم و کلی خاطره برام زنده شد.
۹۹/۱۱/۲۲
منم یکی این پیرهن ها داشتم که اهل خانه همش تقاضا میکردن اونو بپوشم، تا ۱۴ سالگی بخاطر اینکه ناراحتشون نکنم پیرهنی رو می پوشیدم که ۸ سالگی خریده بودن برام و واقعاً اذیتم میکرد آخرش هم خودم سرش رو کردم زیر آب تا مجبور نشم دوباره بپوشمش😅