شنونده خوب
تقریبا یکی دو هفته بود داشتم به این فکر میکردم چرا هیچکس نیست بشینم باهاش صحبت کنم؟ صحبت عادی نه هااا یه جور همکلام که آدم باهاش راحت باشه و هرچی دوست داره و تو دلشه و هر چیزی که خوشحالش کرده و ناراحتش کرده رو بهش بگه با هم بخندن و یه همنشینی که آدم حس خوب بگیره ازش. خیلی درگیر و خیلی پر بودم انگار تا اینکه این روزا فهمیدم چقدر احمقانه فکر میکردم. فهمیدم آدمای دورم حتی اونایی که فکر میکردم خیلی شبیه منن اصلا شبیهم نیستن و دغدغه هاشون باهام یکی نیست و جدا از آدمایی که از لحاظ فکری و عقیدتی متفاوتیم اما خیلی برام عزیزن متوجه شدم چقدر بی شعور دورم هست :) خیلی ناراحت کنندست واقعا. کمتر از یه ساله که دارم میفهمم چه آدمایی دورم بودن و هستن. همیشه بهم میگن من خیلی کم حرفم و حتی گاهی از کم حرف بودنم ناراحت میشن اما بعضی وقتا خیلی اتفاقات مختلف میوفته و خیلی پر از حرف میشم اما کسی رو پیدا نمیکنم که اونجوری که میخوام به حرفام گوش کنه. یا من واقعا پرتوقعم یا بقیه زیادی دورن. خیلی ناراحت میشم وقتی دارم با ذوق و شوق درباره اخرین کتابی که خوندم صحبت میکنم و یهو میبینم طرفم داره به پسری که چند متر اون طرف تر وایساده لبخند میزنه یا حتی دارم درد دل میکنم یهو میبینم هنوز نیم ساعتم نگذشته که طرف داره همون درد دلامو میکوبه تو سرم. دارم درباره دغدغه ای که ذهنمو مشغول کرده صحبت میکنم که یهو طرف میپره تو حرفم که: بریم یه چیزی بخوریم؟. کاش اطرافیانم حتی اگه با من یکی نیستن شنونده های خوبی بودن.
کاش واقعاً کسی کنارم بود که همیشه هر چی از دلم میومد بهش میگفتم و اون هم دقیق گوش میکرد و براش اهمیت داشت، میدونی، گاهی دعا میکنم کاش یکی مثل خودم در کنارم بود، ولی تهش میرسم به اینکه خب من که خودم رو دارم! :")
تصویر، واقعاً حرف دل متنِ :)))