حسرت کارگاه شعر
امروز حالم زیاد خوب نیست. جسمی منظورمه. همیشه با خودم فکر میکردم بدنم خیلی قویه که مریض نمیشم اما الان دارم فکر میکنم که شاید از شانسم یا یه همچین چیزیه که خیلی دیر به دیر پیش میاد حالم بد بشه و از کارای سادمم بیوفتم. دیگه زیاد نمیتونم بنویسم نه برای خودم و نه اینجا چون نزدیکای خرداده و امسال یکم سخت تر از سالهای پیشه. قبلا حداقل میدونستیم خرداد که بشه به هرکدوممون یه کارت با یه شماره میدن و میگن برو فلان کلاس رو صندلی فلان بشین و امتحان بده اما الان هیچی معلوم نیست. چند روز پیش شنیدم اقای مهدی فرجی کارگاه شعر گذاشته و من بخاطر امتحانام نمیتونم برم واقعا زیباست :))))))) خیلی ناراحت شدم و تقریبا هرروز بهش فکر میکنم اما خب باید کارگاهای تابستونی و پاییز هم داشته باشن و اگه قسمت بشه اولین نفر و کوچیکترین هنرجوشون منم.
یه عالمه کتابام مونده و نمیرسم برم بخونمشون. شاید بتونم با امید همین کتابا زنده بمونم D:
خوب و سلامت باشی و موفق