بطری نوشابه
باید برگردم به روزایی که با ذوق میشستم دونه دونه وبلاگای بقیه رو باز میکردم و متنای قشنگشون رو میخوندم و زنده میشدم. خیلی وقته از این کار هیجان انگیز دور شدم. انگار هر وقت یاد بدبختیام میوفتم میام اینجا و یه حجم از ناراحتی رو روی کیبورد خالی میکنم و میرم حالا بعضی وقتا پست میشه و بعضی وقتا نه. و من این حالت رو دوست ندارم. دقیق نمیدونم اما فکرکنم از آخرین روزی که نقاشی کشیدم ده روزی میگذره. یکم سخته ادم کاری رو که بهش آرامش میده رو وقت نکنه انجام بده. حوصلم سر میره و زل میزنم به این ظرفای نوشابه و همش با خودم میگم چرا نمیرم سر کوچه تا یه پپسی بگیرم و دیگه مدادای آبی رو توی بطری کولا نذارم؟ یا مثلا فکر میکنم توی اون دفتر نقاشیم که زرده، فقط با مداد نقاشی کنم یا رنگی هم بکشم؟ یا اون دفترچه آبیه رو چیکار کنم؟ نه اونقدری بزرگه که بتونم توش نقاشی های خفن بکشم و نه اونقدری کوچیکه که بشه توش طرحای مینیمال کشید. ولی دلم میخواد امروز شروع کنم. برم سراغ همون دفتر زرده ببینم چه میشه کرد. انقدر بی ذوق شدم که دیگه توی پینترست دنبال طرح برای نقاشی نمیگردم. ولی دلم نمیخواد این خستگی و بی حوصلگی مسخره ادامه پیدا کنه.
پر بده همه بی حوصلگی ها رو عزیز جانم، و دیگه اینکه اصلاً باید نقاشی کنی! قول نقاشهات رو دادی بهم آخه ؛) یادم نمیره ها 😅 سر راهت بی زحمت یه نوشابه آبی هم بخر، خوشگل تر کن این نما رو ** دل مدادهای آبی رو نشکن! :")