جایزه
جایزه هایی که برای درس خوندنم میذارم معمولا فیلمه. اگه فلان قدر بخونی میتونی بری سراغ سریالت. یادمه شب قبل امتحان ترم جامعه شناسی هم اینکارو کردم. تا ۱۲ خوندم و از ۱۲ تا ۱ و خورده ای فیلم دیدم. نمیگم که جواب میده و ادمو بیست میکنه اما همین ذوق برای فیلم دیدن باعث میشه از جام بلند شم و برم سراغ کتابام.
الان که کلا یه ماه هم از سال جدید نگذشته میتونم شوخی بیمزه کنم و بگم از پاسال تاحالا فیلمی که دوست داشته باشم و بخوام بشینم پاش ندیدم. همش برنامه های تلویزونی که سر شام یا نهار ادم روشن میکنه ببینه چه خبره. راستش این روزا زیاد دلمم نمیخواد فیلم ببینم.
این دو روز پنجشنبه و جمعه یه برنامه سنگین ریختم برای خودم. جایزه هم گذاشتم اتفاقا. اما فیلم نیست. کلاسه. خیلی برای خودم عجیبه. فکر نمیکردم یه کلاس برام اونقدر جالب باشه که بعنوان جایزه بهش فکر کنم. کلاس خاصی ام نیست، کلاس حافظ خوانی ایه که شنبه ها برای بچه ها برگزار میشه و معلمش اجازه داده برای خوندن المپیاد نرم سر کلاسش. همینم بهم دلشوره میده که بخوام اون یک ساعت رو بعنوان جایزه سر کلاسش بشینم و اون بیرونم کنه بگه برو درست رو بخون :)
فعلا زیاد خوابیدم امروز. نمیدونم میرسم برنامه ام رو کامل انجام بدم یا نه. اما کاش میشد شنبه بیرون نشم از کلاسش.
بیرون شدی؟
المپیاد چی؟ و کیه؟
و اصل مطلب از حال دلت چه خبر؟ :)