اولین روز تدریس
امروز روز مهمی برای من بود. کلی فکر کردم که کجا ثبتش کنم. آخرم به همین نتیجه رسیدم که دفتر رو طاقت نمیارم و حتی اگه ده سالم نگهش دارم یه روزی از بین میبرمش. ولی وبلاگ فرق میکنه و میمونه مطالب. فقط امیدوارم اینجا دیگه پاک نشه.
امروز اولین روز تدریسم بود. اولین سه ساعتی که صحبت کردم و خسته نشدم. روزی که خیلی بهش فکر میکردم. با آدمها و شرایط مختلف تصورش میکردم و فکر نمیکردم به این زودی بهش برسم. هرچند کلا قراره سه روز باشه و هرچند خودم دانش آموزم و باید کلی بدوم تا به برنامه های کنکور خودم برسم و هرچند مطالبی که فعلا میگم ساده و ابتداییه اما خیلی ارزشمنده برای من. هرچند اون منِ کمالگرای درونم بعد از کلاس از خودش راضی نبود ولی بگم که مدام بهش فکر میکنم و به سالهای قبل تر هم که تصورش رو میکردم فکر میکنم و متعجب میمونم. بیخودی نیست این بیت:
هزار نقش برآرد زمانه و نبود
یکی چنان که در آیینه ی تصور ماست
سلام. مبارکتون باشه. قدر معلمی رو بدونید.