متولد پاییز :)

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۷ حسرت
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ قلم
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۲۶ حساس
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۱۰ اذیت
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۰۹ توکل
پیوندهای روزانه

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۰۱:۱۷۰۲
آذر
... مـــیــم ...
۰۱:۰۶۰۱
آذر

فقط یادمه قبلا خیلی حواسم به آدمای اطرافم بود. من نباید انقدر راحت بشکنمشون. البته شایدم مشکل از اوناست که به زیادی محتاط بودن من عادت کردن (شاید اینطوری بتونم کار خودمو توجیه کنم). ولی چندوقتیه خودخواه شدم و از یه طرف خوشحالم چون ناراحتم نمیکنه و از یه طرف زیاد برام جالب نیست چون همه رو داره ناراحت میکنه این خودخواهی من! داستان از این قراره که صبح که بیدار میشم شروع میکنم به انجام دادن کارهای روزانم یا کارهای عقب افتادم؛ درسم رو میخونم فیلمم رو میبینم کتابم رو میخونم و و و و ... آخرش که همه اینا تموم میشه میرم سراغ موبایلم چرخ میزنم برای خودم، یهو میبینم دو سه نفر بهم پیام دادن میبینم عههه دوستای چندین قرن پیشمن. حال احوال پرسی میکنم و خیلی خوش رو و خوشحال باهاشون صحبت میکنم و از وضعیتشون سوال میکنم یهو میبینم سیل درخواست ها شروع میشه؛ فلان کتاب رو داری؟ فلان کمک رو میتونی بهم بکنی؟ فلان شخصو شمارشو داری؟ و الا آخر... تازه میفهمم عه اینا اصلا نیومدن حالمو بپرسن بلکه بعضیاشون همون سلام خوبی خشک و خالی هم از دهان مبارکشون در نمیاد! اون موقع ست که بدترین حس دنیا بهم دست میده. حس وسیله بودن. از کوره در میرم به وحشتناک ترین حالت ممکن. از بچگی عصبانیم نمیکردن چون میدونستن چه حالی میشم موقع عصبانیت... همیشه با خودم میگم من به آدمای قدیمی زنگ نمیزنم و حالشون رو نمیپرسم و کلا کاری باهاشون ندارم حتی وقتی کارم بهشون میوفته باز خودم یجوری حلش میکنم تمام تلاشم رو میکنم که نرم سراغشون. آدمی که برام مهم نیست نباید یه روزه بخاطر منافعم برام مهم بشه حتی اگه خواسته من ازش کم ارزش ترین خواسته دنیا باشه... کاش یاد بگیریم که مطمئنم تا ابد یاد نمیگیریم... 

خیلی بارون قشنگی داره میاد.. خیلی.. حیفه نمیتونم برم بیرون... الان فقط میتونم زیر پتو بشینم و شعر بخونم:

 

لحظه بغض نشد حفظ کنم چشمم را / در دل ابر، نگهداری باران سخت است

 

زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید / فن تشخیص نم از چهره گریان سخت است!!!

 

شعر از کاظم بهمنی

... مـــیــم ...