آزمونای امروزم رو دادم و نفس عمیق بعد از امتحان رو هم کشیدم.
دیروز تولدم بود. اتفاق خاصی نیوفتاد، روز تولدم مجبور شدم بشینم یه گوشه و درس بخونم. یادم نمیاد پارسال تولدم این وبلاگ رو داشتم یا نه، باید برم نگاه کنم. برام خیلی جالبه بدونم پارسال چه حسی نسبت به تولدم داشتم. امسال که چندان برام مهم نبود. تنها چیزی که اذیتم میکنه تبریک تولد اوناییه که صد سال یه بار نه میبینمشون و نه باهاشون صحبت میکنم. نمیدونم چطوری یادشون میمونه بهم تبریک بگن یا اصلا با چه انگیزه ای به من بی اعصاب تبریک میگن😂😂😂
از دیروز ظهر تا امروز به صفحه لب تاب یا گوشی که نگاه میکنم چشمم درد میگیره. دلم میخواد بشینم وبلاگا رو بخونم اما باید صبر کنم تا این پریدن پلکم کامل خوب بشه.