متولد پاییز :)

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

روزمرگی ها و خاطرات و حرف هام، قبل از اینکه بپوسن!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۷ حسرت
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ قلم
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۲۶ حساس
پیوندهای روزانه

۲۳:۵۲۲۵
آبان

8 ترفند برای ایجاد تغییر اساسی در زندگی - پیشرفت و موفقیت شخصی

 

چند وقته دارم به این فکر میکنم چقدر انسان غیر قابل پیش بینیه!

هرکدوم از رفتارهاش، ویژگی هاش، علایقش یا هر چیز دیگه ایش منحصر به خودشه و تمام اینا باز مدام در حال تغییره و حتی خودشم نمیدونه چرا تغییر میکنه. ما میگیم ژن و محیط و جامعه و ... موجب میشن هر انسانی با انسان دیگه متفاوت بشه اما کی میتونه یه جواب قطعی به این موضوع بده؟ اصلا نه درباره جامعه، درباره یه گروه محدود از افراد. حالا اصلا نه درباره گروه، کی میتونه قطعی یقینی بگه مثلا خواهرش چرا از ۳۰ سال پیش تا الان تغییر کرده؟

مدام این تو ذهنم میچرخه که من از بین تمام انسان های دنیا فقط تونستم با چند نفر که انسانن، ایرانی ان، ساکن تهرانن، توی محله خودمن، از یه طبقه اجتماعی هستیم، تقریبا هم سنیم یا اختلاف سنی کم، هم جنسیم و و و و....

شاید یه نفر اجتماعی تر از من باشه و برونگرا باشه و بگه نه من با تمام ادمای دنیا میتونم ارتباط برقرار کنم. اما ایا این ارتباط پایدار میمونه؟ 

چند سال پیش مدرسمون یه مشاور داشت یه روز گفت روح انسان، میتونه روح انسان دیگری که از خودشه یا به خودش نزدیک تره رو جذب کنه حتی شده ناخوداگاه. و حالا که فکر میکنم این درست تره هرچند انسان غیر قابل پیش بینیه و ممکنه چند روز دیگه نظرم تغییر کنه درحالی که نه خودم نه اطرافیانم نمیدونن که چه اتفاقی افتاده که نظر من تغییر کرده.... :))))

... مـــیــم ...
۲۰:۴۸۱۱
آبان

واقعا چرا این اتفاق میوفته؟

خیلی وقت بود یه روند عادی رو طی میکردم. صبحا زود بیدار میشدم کارام رو میکردم شبم میخوابیدم نه خسته بودم نه بهانه گیر. ولی الان نمیدونم چی شده. ساعت خوابم خیلی زیاد شده. اون ساعتایی هم که بیدارم رسما هیچ کاری نمیکنم و زل میزنم به دیوار. هیچ کاری رو با کیفیت انجام نمیدم. یا زیادی کمال گرا شدم یا زیادی بیخیال. 

دیروز بعد مدت ها سه ساعت با دوست قدیمیم حرف زدم. زیاد بنظر میاد اما عجیب اینجاست که هنوز خالی نشدم. البته کل سه ساعت درددل یا غر نبود. دلم برای نوشتن تنگ شده. شعر نوشتن روزمره نوشتن.. شاید این بهترین راه فرار باشه. 

... مـــیــم ...
۱۴:۴۶۰۹
آبان

هیچی اتفاقی نیست‌. همیشه به نشونه ها اعتقاد داشتم. شاید عجیب و مسخره بنظر بیاد اما معتقدم اینکه من الان اینجا نشستم اتفاقی نیست. اینکه چه اسنپی سوار میشم اینکه با کی رو به رو میشم چه اهنگی به گوشم میخوره همه ش یا نشونه ست یا امتحان. بنظم حتی اینکه موقع گرفتن بقیه پول دستم به دست پسر اقا جواد بقال سر کوچه خورد هم یه امتحان بود. 

دیروز یه اتفاقی افتاد که فهمیدم من خودم رو درست نمیشناسم. فهمیدم اینکه انقدر به خودم مطمئنم و ادعای خوب بودن و انسان بودن (!) دارم همه ش مثل یه حباب بی ارزش میمونه که به وقتش میترکه. 

(تو اسنپ، در راه مدرسه برای کلاس تست)

 

... مـــیــم ...
۰۰:۵۰۰۳
آبان

Pin on Beautiful verses of the Quran/orison

 

روز تولدم به خودم قول دادم کمتر غر بزنم. هم موفق بودم هم نه. من آدم کله شقیم که جدا از درسم مسئولیت های مختلفی رو قبول میکنم و آخرش مجبور میشم از همه چی بزنم و به اون کارهای اضافی برسم.

دوروز از برنامه مطالعاتی المپیاد گذشته من هنوز نتونستم برنامه هام رو باهاش هماهنگ کنم و شاید ۵ درصد کارایی که باید این هفته میکردم رو کردم. 

خیلی عجیبه هنوز که هنوزه هدفم رو نمیدونم. نمیدونم قراره چیکار کنم و چیکاره بشم و.... همشم این سوال رو از خودم میپرسم: یعنی من قراره همه کاره و هیچ کاره بشم؟

چرا از یه شاخه میپرم به یه شاخه دیگه؟ خودمم نمیدونم چی دوست دارم. حتی بعضی وقتا میپرسم این درس خوندن به چه درد من میخوره؟ اونی که ساعت ۶ صبح مامان باباش تازه از مسافرت میرسیدن و جلوی مدرسه به زور پیادش میکردن تا بره امتحان بده و به زور۱۰ بگیره الان یه مغازه زده یه گوشه داره زندگیشو میکنه. نکنه ده سال دیگه بین منی که درس میخونم و اونی که نمیخونه تفاوتی وجود نداشته باشه؟

آیه پنج سوره ضحی امیدبخش ترین آیه قرآن کریمه. بنظرم باید این سوالات رو از سرم بریزم بیرون و به این آیه اعتماد کنم!

... مـــیــم ...
۱۲:۰۲۲۲
مهر

آزمونای امروزم رو دادم و نفس عمیق بعد از امتحان رو هم کشیدم. 

دیروز تولدم بود. اتفاق خاصی نیوفتاد، روز تولدم مجبور شدم بشینم یه گوشه و درس بخونم. یادم نمیاد پارسال تولدم این وبلاگ رو داشتم یا نه، باید برم نگاه کنم. برام خیلی جالبه بدونم پارسال چه حسی نسبت به تولدم داشتم. امسال که چندان برام مهم نبود. تنها چیزی که اذیتم میکنه تبریک تولد اوناییه که صد سال یه بار نه میبینمشون و نه باهاشون صحبت میکنم. نمیدونم چطوری یادشون میمونه بهم تبریک بگن یا اصلا با چه انگیزه ای به من بی اعصاب تبریک میگن😂😂😂

از دیروز ظهر تا امروز به صفحه لب تاب یا گوشی که نگاه میکنم چشمم درد میگیره. دلم میخواد بشینم وبلاگا رو بخونم اما باید صبر کنم تا این پریدن پلکم کامل خوب بشه. 

... مـــیــم ...
۱۲:۰۰۲۰
مهر

یه احساس خیلی عجیب و خاصی هست که نمیدونم اسمش رو چی بذارم. وقتی کلی برای یه امتحان خوندی و کاملا اماده ای، میری سر جلسه امتحان و برگه رو پر میکنی، اون وسط یکی دو تا سوال کوچیک رو هم نصفه جواب میدی یا بلد نیستی و خالی میذاری. 

وقتی از سر میز بلند میشی و برگه رو تحویل میدی انگار یه بار خیلی سنگین رو از رو دوشت برداشتن. خوشحالی از اینکه اون همه تلاشت نتیجه داده. دیگه مضطرب نیستی و حتی به نمره ای که قراره بگیری فکرم نمیکنی چون مهم نیست و از اون مرحله گذشتی. 

پنجشنبه امتحان دارم. خیلی وقته امتحان حضوری ندادم و الان که این رو تایپ میکنم بگم که اصلا اماده نیستم. ولی خب برنامه ریزی کردم امروز و فردا بخونم. من خیلی شب امتحانی ام. دلم اون حسه رو میخواد. فقط دلم میخواد تموم شه و برگه رو تحویل بدم. بعد یه نفس عمیق (از پشت ماسک) بکشم و پله ها رو بدو بدو برم پایین و برم خونه. 

من از درس خوندن بدم نمیاد اما از اینکه گوشی و چیزای دیگه وقتم رو تلف میکنن و باعث میشه درس نخونم و شب امتحان استرس بگیرم بدم میاد. شنیدم نمازم رو که اول وقت بخونم خدا به وقت برکت میده. واقعا نیاز دارم به زمان. بریم ببینیم چی میشه..

... مـــیــم ...
۱۸:۴۳۱۷
مهر

 

عکس دختر با کتاب برای پروفایل؛ عکس های جدید، فانتزی و کارتونی • ستاره

 

امروز سر کلاس فلسفه درباره سختی کشیدن و انسان بودن بحث شد. (یه پرانتز باز کنم و بگم امیدوارم هیچ همکلاسی یا آشنایی اینجا پیداش نشه یا اگرم پیدا شده و داره این جمله رو میخونه و فهمیده من کی هستم دیگه پایین تر نیاد لطفا😂) نمیدونم چرا سردرد گرفتم. توی تابستون بد عادت شدم و الان دیگه نمیتونم تحمل کنم کسی بیشتر از یک ساعت برام سخنرانی کنه. 

تولدم خیلی نزدیکه. باورم نمیشه پارسال همین موقعا این وبلاگو ساختم. 

به احتمال زیاد امسال المپیاد ادبی شرکت کنم. وقتی به این فکر میکنم که من سال نهم روزی چندین ساعت درس میخوندم و تست میزدم و اخرش هم رفتم سر جلسه امتحان نمونه دولتی و فرهنگ و قبول شدم؛ با خودم میگم حتما اگه همونقدر برای المپیاد تلاش کنم بازم میتونم. ولی خب سخته. و این دوباره برام بحث کلاس فلسفه امروز درباره سختی کشیدن رو تداعی میکنه. 

من از درس خوندن بدم نمیاد. اما میترسم تلاش کنم و هیچ اتفاقی نیوفته. اون وقت دیگه به زور میتونم خودمو جمع کنم. 

به هر حال امیدوارم یه روز بیام و توی همین وبلاگ اعلام کنم که قبول شدم.

... مـــیــم ...
۱۳:۲۳۱۴
مهر

باید بنویسم تا هر روز سنگین تر نشم. تو این مدت علاوه بر ننوشتن، به وبلاگای دیگه هم سر نمیزدم. انگار نه حوصله خودمو داشتم نه بقیه رو. زیادی بهانه گیر شدم. فاصله بین خودم و آدما داره اذیتم میکنه. هم فاصله فیزیکی هم غیر فیزیکی. و همه اینا به کنار، از صبح زود بیدار شدن بدم میاد.

چی میشد مدرسه ها همیشه عصری بودن. مثلا از ساعت ۱ تا ۶ یا چمیدونم حتی شب هم بهتر از ۷ صبحه. خیلی برام عجیبه که قبل از کرونا چطور میتونستم هر روز ۱۱ یا ۱۲ بخوابم و ۶ صبح بیدار شم. 

مورد بعدی که این روزا اذیتم میکنه و ازش خوشم نمیاد کتابهای خلاصه ست. فکر کن یه کتابی رو تا انتها بخونی بعد بفهمی خلاصه بوده و مترجم حتی توی مقدمه هم این اشاره رو نکرده که این کتاب نسخه کامل نیست و خلاصه ست. اذیت میشم از این اتفاق. حتی اگه نسخه اصلی خیلی حجیم و خسته کننده باشه ترجیح میدم اصلیشو بخونم تا خلاصه. 

و الان،‌ اینها رو ساعت ۹ صبح نوشتم و فکر کردم پستش کردم اما الان دیدم یادم رفته گزینه اخرو بزنم.!

... مـــیــم ...
۰۲:۱۹۱۲
شهریور

امروز داشتم به این فکر میکردم چرا نسل من (حداقل دور و بری های هم سن و سال من) داریم مثل پیرزنا زندگی میکنیم؟

من از پیرزن شدن بدم نمیاد اما نه قبل از موعد!

مدام دارم غر میزنم! از زمین و زمان گله دارم. بعضی وقتا دورم رو نگاه میکنم و میبینم نه واقعا هیچکس نمیتونه بیشتر از چند ساعت تحملم کنه! افکارم بیش از حد سنتیه، دلیل این یه موردو جدی جدی خودمم نمیدونم! این منم. به وفور این موارد و حتی بیشتر از این موارد رو توی اطرافیانم دیدم. از همون سنی که وارد راهنمایی شدم تا الان وسط دبیرستان. فقط یه سری موی سفید کم داریم... چرا باید این اتفاق بیوفته؟

هنوز موفق نشدم تنبلی رو کنار بذارم و ورزش کنم. صبح تا شب یه گوشه نشستم. 

امکان داره چند روز دیگه بریم مسافرت. باید توی قطار امتحان زبان بدم. باید ببینم میتونم امشب تا صبح، کارهای نکردمو تموم کنم؟

هرچند خودم دوست دارم الان فقط اهنگ گوش کنم

... مـــیــم ...
۲۳:۵۸۰۸
شهریور

خواستم بگم به برنامه هفتگیم عمل نکردم. مخصوصا قسمت ورزش

میخوام خودم رو قانع کنم؛ اینطوری که چون نمیدونستم چطور باید ورزش کنم پس سمتش نرفتم

اما دلیل خوبی نیست

کسی اینجا میدونه یه ادم تقریبا بی تحرک از چه ورزشی باید شروع کنه؟ یا کلیپی از یوتیوب دارید که بهم پیشنهاد کنید؟

باشگاهم که اصلا نمیشه رفت با کرونا..

... مـــیــم ...